چقدر خوب است که کسی هست برای عجیبترین کمکها به آدم.
دیروز که جهان وضع عجیبی داشت، با نوشتن حرفهای نگفتنیام به ب تمام شد. شب پیغامش را دیدم. نوشته بود پارسال همین روز مونتریال بودی و با ن رفتیم رستوران آلتو شام خوردیم. جواب قاعدتا کافی بود که ابراز شادی از یادآوری آن خاطرهی قشنگ باشد، اما مگر میشد حرف اتفاق روز را نزد؟ مفصل برایش نوشتم که آنچنان حس بدی ندارم از وضع به وجود آمده، ولی عمیقا امیدوارم اوضاعشان خیلی خیلی بهتر از چیزی بشود که همه میگویند و به نظر میآید. گفتم ... گفتم بد وضعیست که حتی توان کمترین همدردی با دوستان آمریکانشینم که مسالهشان بهحق وضع معیشت و کارشان است ندارم. گفتم دغدغهام سوریه و عراق و افغانستان و طبیعتا ایران است، ضعیفترها. گفتم امیدوارم خیر باشد برای دنیا، اولویت هم با ضعیفترها.
اصلا فکر نمیکردم روزم اینطور تمام شود، وقتی از صبح، با پیغام ی و حرفهای ت و جواب م به تماسم، درگیر نوع عجیبی از "همدردی" مزورانه بودم و حتی نمیتوانستم کمی نظر واقعیم را بگویم. گفتن هم نداشت البته. هر کدام اینها بیش از من میدانستند و در جریان اوضاع جهان بودند.
به ب نوشتم کمتر کسی مثل هیلاری جنگطلب اعصابم را میلرزاند و تحمل یک تحریم دیگر را روی ایران ندارم. با اینکه وضع موجود قابل پیشبینی نیست، ولی من امید کمی میتوانم داشته باشم به بهبود وضع ضعیفترهای دور، ولی با هیلاری همینقدر هم امیدوار نمیبودم.
نمیدانم خدایا. حرفها خیلی پراکنده است. هیچ تحلیل بهدردبخوری نمیشود کرد انگار، همچنان که پیشبینیها هم غیر از این بودند که شد. دعایم این چند روز فقط این بود که خیر باشد برای دنیا.
۱
۱۰ نوامبر ۱۶ ، ۱۰:۴۳