دوباره رفتم سراغ سروش، این بار کتابهایش. تا الان به ترتیب، اخلاق خدایان، بسط تجربهی نبوی، حدیث بندگی و دلبردگی، رازدانی و روشنفکری و دینداری، نهاد ناآرام جهان و اوصاف پارسایان. بسیاری از حرفهایش همانها بود که در سخنرانیهای پارسالش شنیده بودم. کتابها عمدتا نظرات دههی ۶۰ و ۷۰ اویند و سخنرانیها به فراخور مخاطب و حوادث روز بسط بیشتری داشتند. برایم جالب بود که اصل و اساس حرفهای بدیعش، آنها که محصول فکرش هستند، در این سالها تغییری نیافته. شنیدم که اخیرا هم کتابی در ایران چاپ شده با عنوان «حدیث نواندیشان دینی - یک نسل پس از عبدالکریم سروش» از هادی طباطبایی. به آراء آرش نراقی، سروش دباغ و ابوالقاسم فنایی میپردازد.
یک جایی در حدیث بندگی و دلبردگی - که دربارهی دعاست - دعا را [تنها؟] ابزار مستقیم ما برای شناخت خدا معرفی میکند. چیزی که دست هر بندهای مستقل از منبع شریعت و رسول است، گرچه که توفیق دعا کردن از خود خداست. میگوید که دعا ابزار شناخت ماست از خدا از آنجا که راه ارتباط است. ابزار شناخت را که به شیوههای مختلف به کار بگیری، از جهات مختلف به شناختش میپردازی. انگار نشستهای روبهرویش و به شیوههای مختلف هی حرف میزنی .. و البته که هدف همان حرف زدن است و باقی بهانه.