یک جایی باید برسم که بگویم «چرا من؟» ندارد. «من» تافتهی جدابافتهای نیست، بیخطا نیست و نبوده، خمیرهاش از چیزی غیر دیگر آدمیان نیست و قانون جهان بر او و غیر او یکسان تعلق میگیرد و خلاصه «چرا من نه؟»
.
این روزها ملکیان را بیشتر دنبال میکنم. به دنبال شفقت است بین آدمیان و میگوید اگر بدانیم که انسانها چقدر مجبورند، شفقت ما نسبت بهشان بیشتر میشود. اغلب بیمهری ما از سر این است که فکر میکنیم انسانها آزادتر از اینها هستند. ملکیان جور عجیبی است. بیشتر حالا میفهمم چرا این همه طرفدار دارد. کمابیش از قبل اما بیشتر در همین یک سال گذشته، مثلث سروش-ملکیان-قابل خیلی روی من اثرگذار بوده. شکر برای زندگی در عصر حیات این آدمها!