دوم شخص غایب

دوم شخص غایب

بیشتر از همه‌ی چیزهای خوب، این بچه‌ها خوب‌اند.

سه شنبه, ۱۵ دسامبر ۲۰۱۵، ۱۰:۲۶ ب.ظ

هیچ‌کس به نفع دو روز رصد رفتن در این شرایط رای نمی‌داد. یک تصمیم آنی بود. ساتیا اتفاقی مرا دید که توی پله‌ها با تلفن مشغول‌ام. تا وقتی به آهستگی از پشت سر صدایم کرد، متوجه نشدم که این همه وقت منتظر من بوده. گفت رصد تخصصی داریم که بیشتر هم به عکاسی می‌گذرد. می‌رویم کویر مصر...

دنبالم می‌گشته که خبرم کند. گفت تا فردا عصر جواب بدهم. برگشتم پشت میزم، فکرها جمع نمی‌شدند. فقط رسیدم ببینم که قول و قراری برای آخر هفته نداده باشم. بیرون رفتم و تلفن زدم و گفتم می‌آیم، سخن‌رانی‌های پنج‌شنبه‌ی کنفرانس هم هیچ.

مدت‌هاست چشم من مدام به آسمان این سرزمین است، به ابر و باران و برفش. از آخرین رصد، شهاب‌باران تابستان روستای کوشکو، خیلی گذشته. (آن‌قدر که مجبور شدم اینترنت را بگردم تا اسم روستا یادم بیاید.)

خیلی هی نگاهش کردم که کاش ابر شود، ببارد، بچه‌های کوچک چه کنند؟ و بعد، دیشب، از مترو که بیرون آمدم دیدم زمین سفید است. دیدم چه ذوقی دارد نگاه کردن به ذوق آدم‌ها از دیدن برف، به ذوق دو دختری که بی‌خیال سرما و گیر نیامدن ماشین و دیرهنگامی شب، ایستاده‌اند و در برف با سرو سپیدپوش سلفی می‌گیرند.

۱۵/۱۲/۱۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی