محرمجات
ده روز محرم گذشت در حالی که با سالهای قبل خیلی فرق داشت. به ظاهر و مثل زندگی چند ماه گذشتهام خلوت بود. خلوتی که عاشورا هم تکانش نداد. همهی صداها مثل صداهای هر روز بود. از آن طرف، روز عاشورای امسال همزمان بود با بازی فوتبال ایران و کره در تهران. با وضع غریبی که ساخته بودند نهایتا بازی برگذار شد و مردم سر تنها گل بازی - که گل ایران هم بود - هم خوشحالی کردند و هم هر وقتی که دلشان خواست، هماهنگ، «علمدار نیامد» خواندند. لابد غیر از این یک ماجرا بقیهی اتفاقهای ایران هم مثل محرمهای هر سال گذشته بوده ، با تغییرهای خیلی نرم در زمان.
واقعش، چیزی که عوض شده منم، ربطی به جا و مکانم هم ندارد. هر حرفی را حوصله نمیکنم بشنوم. نصیحت و موعظه که ابدا. فایل صحبتهای محرم سخنرانی که بگوید چرا بیتوجهید به احکام را بیمعطلی قطع میکنم و میروم سراغ کار دیگری. موقع غذا خوردن و فقط چند دقیقه ویدیوی دستهی منهتن را نگاه میکنم آن هم از سر کنجکاوی. اعتراض - ولو نرم - میکنم به کسی که میگوید حسین بن علی گفت برای اصلاح امت جدم «قیام» کردم. با وسواس زیارت عاشورا را میخوانم، آن هم فقط یکبار در تمام این ده روز، و همان یکبار هم غصهام میشود از وضعی که گرفتارش هستیم.
پارسال «شهید جاوید» را خواندم و سال قبلش «فیض الدموع». امسال سروش و باز احمد قابل. قابل گریهام میاندازد. نزدیک سالگرد وفاتش هستیم، ۱ آبان.