دوم شخص غایب

دوم شخص غایب

همه در کار دعا رفت

يكشنبه, ۵ فوریه ۲۰۱۷، ۰۳:۱۸ ب.ظ

غلت می‌خورند و فرومی‌افتند، به آرامی. حواس را جمع کرده‌ای و غلتیدن افکار و عقایدِ یک عمر چسبیده به ذهن و ورز نخورده و الک نشده را درک می‌کنی. می‌تواند مقدمه‌ی انقلاب بزرگی باشد، گیرم که به‌هوش باشی و ناظر دقیق ماجرا. اما، انقلاب یعنی دقیقا چه اتفاقی؟ فروافتادن به قعر گم‌راهی؟ فقط اگر این باشد باید که طلب مرگ کنم قبل از اولین ثانیه‌ی آینده.

جای عجیبی، یا عجیب‌ترین جای جهان ایستاده‌ام انگار. بین شرق و غرب، بین خانه‌های واقعی و خیالی، بین روایت‌های زندگی حال نزدیک‌ترین و دورترین آدم‌هایم، بین خاطره‌های دیروزهایی که در زندگیم بوده و نبوده‌اند، وسط همه‌ی محورهای فضازمان. گاهی فکر می‌کنم قاعدتا باید بترسم از وضع پیش‌آمده. اما اسمش ترس و بزدلی است یا نهیب به‌موقع صدای درون؟ هیچ نمی‌دانم. به غریب‌ترین حالی اما نمی‌ترسم و این تنها چیزی است که این روزها از آن مطمئن بوده‌ام. نترس‌ترین روزهای پس از کودکی را زندگی می‌کنم. شکر بی‌حد! 

۱۷/۰۲/۰۵

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی