دوم شخص غایب

دوم شخص غایب

روز دهم

چهارشنبه, ۴ اکتبر ۲۰۱۷، ۱۲:۲۳ ق.ظ

یک جایی وسط کوهستان آلپ، نه‌چندان دور از وین، دهکده‌ی ۷۰-۸۰ نفری‌ای وجود دارد که ضمنا تفرج‌گاه بعضی اتریشی‌های اطراف است. آن‌طور که می‌گفتند، غیر از سکنه‌ی اتریشی دهکده، صاحب یکی از خانه‌ها هم آلمانی است و تعطیلاتش را آن‌جا می‌گذراند. یک جای معمولی‌ست اگر به زیبایی طبیعت آلپ عادت کرده باشی، کوه و هوای کوهستان و دام و سبزی رو به زردی پاییز.

پسرک ۱۷-۱۸ساله‌ی اتریشی‌-‌ایرانی‌ای که مهمان خانه‌ی کوهستانی‌شان بودم، غافل‌گیرانه خواست که از «امام حسین» بگویم. ظهر عاشورا بود. او فکر می‌کرد مراسم مربوط به عید و جشن است و می‌خواست بداند در این عید مردم چه می‌کنند. من دو روز قبلش فقط گفته بودم که ۱شنبه عاشوراست و بعدش حرف خوراکی و نذری شده بود! برایش گفتم مراسم عزاداری‌ست؛ عده‌ای دور هم شعر غم‌دار می‌خوانند و عده‌ای دعا، بعضی غذای نذری می‌پزند و ...

با من اگر بود، کلا به این دیدار نمی‌رفتم، چه رسد به این روزها که می‌خواستم خلوتی هم داشته باشم. اما حساب احترام نزدیکان و ملاحظه‌ی حال این و آن بود و صفای همین بچه که دوست داشت بروم پیش‌شان. نمی‌دانم «امام حسین» را کجا شنیده بود. نمی‌دانم اگر عزاداری به سبک مرسوم ببیند چه واکنشی نشان می‌دهد. اما خود همین بچه گریه‌ام انداخت، توی همین روز دهم، وسط این کوه‌ها، لحظه‌ای که هیچ انتظارش را نداشتم. 

۱۷/۱۰/۰۴

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی